علی شهریارعلی شهریار، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

علی شهریارم تنها امید قلب مامان و بابا

بازی با چتر

کوچولوی نازم هر چی بزرگتر میشی کارهای جالبی هم انجام میدی یکی از اون کارها هم بازی با چتر بود که از این بازی هم خیلی لذت می بردی من هم  که به قول باباجون دنبال سوژه مدام دوربین به دست از تو عکس می گیرم   ...
21 آبان 1393

تاسوعای امام حسین (ع)

امسال هم عین هر سال صبح تاسوعا همراه بابا جون برای عرض ادب به امام رضا (ع) به سمت حرم به راه افتادیم . ئسته های عزاداری که از همه جای ایران به مشهد اومده بودند در خیابان امام رضا به عزاداری مشغول بودند و ما هم به جمع عزاداران اضافه شدیم . البته عاشورا هم بارون شدیدی بارید و من دوریبن نبرده بودم متاسفانه مراسم خیمه سوزان در فلکه آب عین هرسال برگزار شد و نتونستم عکس بگیرم انشالله سال بعد ... امسال از اول محرم چند باری همراه من و بابا جون به هیئت عزاداری رفتیم و قربون اون طرز سینه زدنت برم من که تازه یاد گرفتی. اینم عکس های تاسوعا ست   اینم کنار جریده ها با بابا حون ...
20 آبان 1393

روزه گرفتن مامان جون

گل پسرم مامان بعد از دوسال استراحت به خاطر شاهزاده کوچکش امسال اولین سالی است که بعد از دو سال دارم روزه می گیرم و خدا رو شکر تا اینجا همه روزها را گرفتم اصلا بهم فشار نیاورده . فقط هر چی به پایان ماه مبارک نزدیک می شویم دل من از غصه لبریز می شود و افسوس می خورم که چرا این طور عین باد می گذرد ماه مهمانی خدای مهربون . ماهی که در آن همه دلها مهربان می شوند و همه به هم خوبی می کنیم . ماهی که همه ما زمینی ها می دانیم که 30 روز را بر سر سفره معبودی مهمان هستیم که درهای رحمتش را هیچ گاه و در هیچ لحطه ای به روی ما بنده های رو سیاهش نبسته است . خدای مهربونم به برکت این ماه عزیزت و به برکت دلهای پاک همه مامان ها نظری بر ما بنگر و فرج آقامون اما...
19 تير 1393

سال روز پیوند عشق ابدی و آسمانی مامان وبابا

فرزندم امروز 31 خرداد 1393 مصادف با چهارمین سالگرد پیوند آسمانی عشق من و پدرت است که ثمره بوجود آمدن آن میوه بهشتی همانند توست و خداوند را هزاران هزار بار شکر می کنم به خاطر داشتن تو و پدرت ... عزیزترین هایم شما دو تا با ارزشترین و زیباترین دارایی های زندگی و وجود من هستید . بدون شما ها زندگی برایم معنا و مفهمومی ندارد . تنها برای شماست که نفس می کشم و به ادامه حیات دل بسته ام. خدای مهربونم را با هیچ زبان و واژه ای به خاطر داشتن شما ها نمی توانم شکر کنم جز اینکه سر بر سجده اخلاصش می نهم و در دلم می گویم خدای بزرگم از اعماق وجودم شاکر و سپاسگذارتم که به این بنده ناچیزت نظر کردی و خوشبختی را درون دامن من نهادی . شهریارم امروز هم...
4 تير 1393

حرف دلم

پسرم تنها دارایی با ارزش زندگیم زمانیکه تو را در آغوشم می گیرم دیگر هیچ چیز یادم نمی ماند و فقط من و تو و عشق بی پایانت بین ما را احاطه می کند . زمانیکه با آن چشمان زیبای مواجت به چهره من نگاه میکنی آن لحظه معنای مادر بودن در اعماق دریای وجود من موج عشق تو طوفان برپا می کند . زمانیکه که به روی من با آ ن چهره پاک و معصومت لبخند می زنی آن لحظه خوشبخت ترین انسان روی زمینم زمانیکه برایم حرف های کوچولو کوچولو با اون زبون شیرینت میگی اون لحظه غرق در شادی می شوم . زمانیکه با پاهای کوچکت بر زمین خانه دلم راه می روی خدارا بابت سالم بودنت هزاران بار سجده می کنم . زمانیکه دستان کوچکت را دور گردنم حلقه می کنی طوقی از گرانبهاترین زیو...
22 خرداد 1393

احساسات پسر کوچولوم

علی شهریارم تو کوچولوی مامان اینقدر مهربون و با احساس هستی که زمانیکه من می بوسمت و بابا جون نگات می کنه تندی میری بغل باباجون و لپ نازتو می چسبونی به لباش ه باباجون هم ببسوستت. و بالعکس این کار رو هم انجام می دی . یک کار شیرین دیگه ای که انجام میدی اون بغل نازتو باز می کنی و یک دستتو می اندازی دور گردن من یکی دور گردن باباجون و هر دوتامون محکم می گیری تو بغلت . جدیدا این کارتو با خاله جون سارا هم انجام میدی .من هلاک این کاری ام که انجام می دی . قربون اون قلب پاک و مهربونت بشم من پسر طلام .
22 خرداد 1393

آب بازی

امید دلم امروز برای اولین بار از آب نترسیدی و برات یک ظرف پر آب کردم و آوردم وسط خونه و اسباب بازیهاتو ریختی داخلش اینقدر بازی کردی و تمام خونه رو آب پاشی کردی با شلپ و شلوپ کردنت . هم به تو خوش گذشت و هم به من تمام لباساتو و پوشکتو خیس آب کردی و بعدشم خودت خسته شدی و اومدی دنبال شوتولات ( شکلات )       ...
17 خرداد 1393

دندون آسیاب

گل پسر نانازم بعد یک هفته مریضی که داشتی همراهش دندون آسیاب فک پایین سمت راستتم در اومد . مبارکت باشه عزیزمامان خدارو شکر امروز خیلی خیلی حالت حخوبه و از صبح کلی شیطونی کردی . دندونای ناز قشنگت خیلی زود در اومد به همین خاطر دندونهای آسیابتم زوددر اومد البته هنوز 3 تا دیگه از دندونای آسیاب مونده . انشالله اونا رو هم به راحتی در بیاری و هیچی درد نکشی . نذر کرده بودم وقتی خوب شدی یکم آش بپزم و حالا هم بهانه خوبی شد تا دومین آش دندونی رو هم برات درست کنم . اینجوری با یک تیر دو نشون می زنیم هم آش نذری و هم آش دندونی چه شود پسر نازم . از آش اولی که برات درست کردم که خودت نتونستی بخوری آخه  خیلی کوچیک بودی و هنوز 5 ماهت بیشتر نب...
17 خرداد 1393

بیماری روزئولا در نوزادان و کودکان

روزئولا اینفانتوم‌ (roseola infantum) از بیماری های مسری شایع دوران نوزادی و کودکی است و گاهی به نام بیماری ششم از آن یاد می‏شود. علت این نامگذاری آن است که این بیماری ششمین عضو گروهی از بیماری های دوران خردسالی است که همگی با تب و بثورات پوستی همراه هستند. سرخک و سرخجه نیز در این گروه بیماری ها قرار دارند. با این که این بیماری را از گذشته‏های دور می‏شناختند، اما عامل پیدایش آن مشخص نبود تا این که در چند سال اخیر معلوم شد که منشأ ویروسی دارد. ویروس مولد بیماری روزئولا از خانواده ویروس های مولد تبخال است و اصطلاحا "ویروس هرپس نوع 6" خوانده می‏شود که نخستین بار در سال 1365 شناخته شد. این ویروس د...
16 خرداد 1393