اولین و آخرین ثانیه پستانک خوردن عسلم
پسر مامان
تو اصلا نه پستانک گرفتی نه شیشه شیر فقط واسه چند ساعتی من که رفته بودم دندان پزشکی مامانی تونسته بود پستونک بزاره دهنت و بخوابونتت اما فقط همون شب بود و تا من اومدم دیگه اصلا نگرفتی و همش با زبونت هلش میدادی بیرون با وجود این من خیلی دوست داشتم پستونک بخوری اما برعکس شد و تو نگرفتی و شیشه شیر را هم چند دفه که من رفته بودم استخر باباجونت بهت داد اما اونو هم واسه یک مدت کوتاه چند روزه بود و با عوض کردن سر پستانک شیشه شیرت دیگه نگرفتی و فقط شیر شیر شیر منو می خوری بعضی وقتها خیلی خسته میشم مخصوصا شبهایی که تا صبح شیر می خوری حتی کار به جایی میریسه که اشکمم در میاد اما باز با یک نگاه به اون چهره پاک و معصومت همه خستگی از تنم میره و با عشق بیشتر در آغوشت میگیرم . خیلی خیلی دوست دارم گل نازم
12 روزگی گلم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی