علی شهریارعلی شهریار، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

علی شهریارم تنها امید قلب مامان و بابا

روزهای اول در خانه

1392/5/15 16:12
225 بازدید
اشتراک گذاری

پسر کوچولوی من

تازه وارد جمع خونواده کوچک و مهربون ما شده و عشق بین من و مجیدم را صدچندان کرده. این روزها وقتی مامانی میخواد قنداقت کنه اصلا نمی زاری و با گریه و اونقه اونقه کردن که الاهی فدای اون صدای قشنگت بشه مامان .اصلا اجازه نمی دی که مامانی پاهای نازتو توی قنداق ببنده به خاطر اینکه بتونیم قنداقت کنیم من با بخیه های شکمم روت خم می شم و تو شروع به شیر خوردن می کنی و طفلی خاله سارا و مامانی و باباجون همزمان با هم سر گرمت می کنن تا بلاخره موفق به بستن قنداق می شن و تو ساکت و آروم شیرتو می خوری و می خوابی .

من که نمی تونستم این وضعیت را تحمل کنم و طاقت دیدن یک دونه اشکت و ندارم .از هفت روزگیت دیگه به مامانی گفتم قنداقت نکنه و باباجون برات پوشک confy گرفت و دیگه از دست قنداق خلاص شدی . خداروشکر هم تو نفس راحت کشیدی هم من پسر گلم

اینم عکس باباجون بعد قنداقت در حال ساکت کردنت . قربون اون دهن بازت برم من الااااااااااااااااااااهی

علی شهریارم

 

و حالا عکس قنداقت 

علی شهریارم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان ندا
16 مرداد 92 9:33
اوخـــــــــــــــــــــی نازی
خاله الهام
16 مرداد 92 18:27
کم کم غروب ماه خدا دیده می شود صد حیف ازین بساط که برچیده می شود در این بهار رحمت و غفران و مغفرت خوشبخت آنکسی ست که بخشیده می شود عید شما مبارک
مامان ندا
17 مرداد 92 23:40
عید سعید فطر، عید آسودگی از آتش غفلت و رهیدگی از زنجیر نفس بر میهمانان حضرت حق مبارک باد http://www.niniweblog.com/r43.1.php?m=YXluYXo5MS8xMzc1NzAxOTQ1NS5qcGc=
مامان ندا
23 مرداد 92 21:59
مامانی اپ کن دیگه
خاله الهام
24 مرداد 92 10:57
ببين چه گريه اي ميكنه چه ملوسكي بودي خاله جون