علی شهریارعلی شهریار، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

علی شهریارم تنها امید قلب مامان و بابا

ماجرای حموم آقا کوچولوی خونه ما

1393/9/8 18:41
724 بازدید
اشتراک گذاری

اشتباه نکنید این عکس دخمل نیست

این آقا کوچولو خونه ماست بعد حموم که با این روسری شبیه دخمل ها شده قربونش برم من الاهی بوس

خوشگل من

داستانی داریم ما با این آب بازی و حموم رفتنت

با هیچ عذر و بهانه ای و هیچ خواهش و التماس و رشوه و کادو و جایزه حاضر نیستی پاهای کوچیک بزاری توی حموم چشمک

اما مامانی یک ترفند جانانه داره که اون پاهای کوچولوت سست می شن خندونک ششششششششششششششششکلات چشمک وقتی بهت یک دونه شکلات میدم سریع میای توی حموم البته همراه خودتون کلیه وسایل بازی  تشریف میارن: اسب و دی دید و موتور و دوچرخه و قابلمه وسبد بازی و ...................

قربون اون قیافه نازت بشم من که با یک ملچ مولوچی اون شکلات میخوری که منم دوست دارم تو رو همینجوری بخورم خنده

با خونسردی تمام می شینی توی وان آب گرمت و مشغول خوردن شکلات می شی بعد  تمام شدنش با وسایلت بازی می کنی . سبد بازیت میگیری  زیر دوش اب کلی می خندی. این کار اینقدر برای تو هیجان داره و با اون چشمای کنجکاو و باهوشت نگه می کنی و می خندی حسابی هم  لذت میبری.

چون خیلی خیلی( خوش حمومی) حموم ما تقریبا یک ساعتی طول می کشه به شما که اصلا بد نمی گذره اما طفلی مامان خجالتتازگی ها هم که یاد گرفتی نمیزاری حتی لیفت بزنم باز قبلا می ذاشتی منم مجبور می شم با کف شامپو بدنت برات حباب درست می کنم گولت میزنم راضی و لیف زدنت تموم میشه اما قسمت سخت ماجرا هنوز تازه شروع می شه از نوزادیتم همینجور بودی و نمی ذاشتی سرت بشورم . نوزدام که بودی خوابت میبرد توی حموم من راحت می شستمت اما به سرت که می رسید بیدار می شدی و گریه و داد و فغان و وای وای وای .......... بیا و ببین چه خبره .الانم که بزرگ شدی همین طور است اما باز مامان جون با راه کارهای کارساز جاده را هموار می کنه راضی توی دهنم اب نگه می دارم و برات فواره درست می کنم تو هم حواست پرت می شه منم کارم می کنم  بازم گولت می زنم راضی

آفرین به مامان که چه تمرکزی داره در یک لحظه هم حواسش به سرت و هم به فواره به افتخار مامان جون

بی بیب هوراااااااااااااااااااااااا بی بیب هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااادلغکتشویقدلغکجشنتشویق

 تو تر و تمیز ناز و قشنگ می یای بیرون .مامان هم فکر می کنه یک صد نفری رو شسته ....قه قهه

ولی از حق نگذریم به خودمم خوش می گذره وقتی اون صدای قهقه تو توی فضای حوم می پیچه تمام دنیا برام همون لحظه خنده های زیبای تویه و در همونجا زمان متوقف می شه برام هیچ چیز معنا نداره جز تو تا برسه به خستگی که اصلا در برابر شاد بودن تو اصلا جایی نداره ....

تا سر حد جنون می پرسمتت و دوستت دارم

 

پسندها (2)

نظرات (0)