علی شهریارعلی شهریار، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

علی شهریارم تنها امید قلب مامان و بابا

دست کوچولو پا کوچولو می دونی چقدر دوست دارم

طلای نایابم وقتی به چهره معصومت و اون دست و پاهای کوچک و ظریفت نگاه میکنم از شادی خاصی مسرور می شم و خدارو به خاطر داشتنت سر بر سجده شکر به درگاهش می نهم عمرمن تو زیباترین هدیه خدا هستی و قدرت خدا را نمی توانم درک کنم که موجودی به این ظریفی در نهان من رشد کرد و اکنون در آغوشم است خدایا بابت عظمت و بزرگیت شکرت یک روزگی پسرم ...
14 بهمن 1392

اولین لبخند نوگل باغ بهارم

عزیزتر از جونم دنیا رو هم بهم بدن با یک لحظه خنده شیرین تو عوضش نمی کنم پسر قشنگم اولین لبخند رو به چهره من زدی و با هیچ واژه ای نمی تونم احساس اون لحظه را توصیف کنم . من خوشبخت ترین مادر روی کره زمینم به خاطر داشتن فرزندی مانند تو و همچنین خوشبخت ترین زن  در کهکشان ها هستم بخاطر اینکه همسر پدرت هستم . 7 روزگی پسرم   ...
14 بهمن 1392

اولین انگشت خوردن پسملم

نی نی کوچولوی نازم تازه انگشت شصت دستت را کردی توی دهنت و با یک اشتهایی ملچ ملچ می کنی و داری می خوری امروز  3 روزت شده بود الاهی مامان قربون اون انگشتای کشیدت بشه اینم مدرکش ...
14 بهمن 1392

اولین و آخرین ثانیه پستانک خوردن عسلم

پسر مامان تو اصلا نه پستانک گرفتی نه شیشه شیر فقط واسه چند ساعتی من که رفته بودم دندان پزشکی مامانی تونسته بود پستونک بزاره دهنت و بخوابونتت اما فقط همون شب بود و تا من اومدم دیگه اصلا نگرفتی و همش با زبونت هلش میدادی بیرون با وجود این من خیلی دوست داشتم پستونک بخوری اما برعکس شد و تو نگرفتی و شیشه شیر را هم چند دفه که من رفته بودم استخر باباجونت بهت داد اما اونو هم واسه یک مدت کوتاه چند روزه بود و با عوض کردن سر پستانک شیشه شیرت دیگه نگرفتی و فقط شیر شیر شیر منو می خوری بعضی وقتها خیلی خسته میشم مخصوصا شبهایی که تا صبح شیر می خوری حتی کار به جایی میریسه که اشکمم در میاد اما باز با یک نگاه به اون چهره پاک و معصومت همه خستگی از تنم میره و ...
14 بهمن 1392

آروغ زدن نوزادم

وروجک مامان شیر خوردنت خیلی با ولع و تند تنده و همین باعث میشه همش شیر بپره تو گلوت و من از این بابت خیلی ناراحتم و غصه می خورم که خدای نکرده اتفاقی برات نیوفته. باباجونتم که هر زمان شما شیر می خوردی و توی خونه بود آروغ تو رو می گرفت چون خیلی وارد شده بود و همین که پشتتو می مالید یک آروغ جانانه می زدی اما من اصلا بلد نیستم این کار رو بکنم و مدتی طولانی بغلت می کنم و پشتتو می مالم تا شاید یک آروغ کوچولو بزنی و اما بابای نازت حتی نصفه شب هم بلند می شد و آروغ تورو می گرفت اینم یک نمونه مدرک که ساعت 4:30 دقیقه صبح است و باباجون در حال آروغ گرفتتن از میوه عشقمون . خیلی خیلی دوستون دارم دوتاییتون همه هستی من هستید. 12 روزگی پسرم ...
14 بهمن 1392

مدل خوابیبدن شیر مرد مامان

شیر مردم اینم مدل راحت خوابیدنت توی تختته . نگاه تو رو خدا با چه آرامشی خوابیدی فدای اون پاهای کوچولوت بشم من ااااااااااااااااااااااالاهی پنج روزگی میوه باغ دلم ...
14 بهمن 1392

خدایا هزاران بار شکرت

پروردگار مهربون هر ثانیه هم سر به سجده درگاهت بگذارم بابت این میوه بهشتی که در دامن من و در آغوش پر مهر پدرش قرار دادی باز هم کم است . خداوندا این هدیه آسمانی را برای ما حفط بفرما و توفیقی به ما عطا فرما تا بتوانیم آنطور که لیاقت بندگی درگاهت را داشته باشد تربیتش کنیم خداجونم خیلی دوست دارم و دوسش دارم پسر نازم اینجا دو روز از ورودت به این دنیای قشنگ می گذرد ...
14 بهمن 1392

حموم 40 روزگی پسرم

عسلم طبق رسم و رسوم نوزاد بعد از 40 روز که از تولدش میگذره میبرن حمام و ما هم این کارو کردیم البته یک هفته زودتر چون مامانیت مدرسه داشت و نمیتونست هفته دیگه بیا اما من خودم دوباره چهل روزگیت تنهایی و برای اولین بار بردمت حموم گرچه اولش خیلی ترسیدم و هول بودم اما موفق شدم. به نظر خودم خیلی کار بزرگی کردم و یک کوه فتح کردم ...
14 بهمن 1392